samira

Saturday, February 17, 2007

یک پروسه ی تکراری
این چیزی رو که الان می خوام راجع بهش بنویسم شاید پنج یا شش بار برای من اتفاق افتاده
قضیه از این قراره که چندین بار تا به حال پیش اومده که از دست دوست پسر جان بد جوری به تنگ اومدم و چاره ای نداشتم جز اشک ریختن و افسوس خوردن و اندوهگین شدن بیش از حد.هیچ کس رو نداشتم برای درد و دل جز خدای مهربون و اکثر مواقع هم سیما دوست مهربونم.در این شرایط بد روحی که حالم خیلی خیلی بد بوده همش به این فکر کردم که چرا سرنوشت دوستی ما دوتا این شده و تعداد زیادی چرای دیگه که هیچ جوابی براش نداشتم و فقط به اون حالت بد روحی من دامن زده.در اکثر موارد به درخواست خودم یا پیشنهاد سیما بعد از اینکه مقدار فراوانی گریه کردم و پف بس جانانه ای زیر چشمهام نمایان شده و من شبیه به وزغ شدم,برای عوض شدن روحیه ی من رفتیم بیرون تا یه دورکی بزنیم تا یه بادی به مغز من بیچاره بخوره تا شاید مرحمی باشه
عین تمام دفعاتی که من حال روحی نا مناسبی داشتم و رفتیم برای هوا خوری ,هنوز یک کیلومتر از خونه دور نشده اولین پیشنهاد دوستی از طرف یه آقا پسر به من شده.یعنی یاد ندارم که یک بار رفته باشم بعد از این حال بدی بیرون و کسی بهم شماره نداده باشه
خوب اولین یا دومین یا شاید تا همین امروز هر بار که این اتفاق برام می افتاد اون رو امری تصادفی می پنداشتم.اما امروز که بعد از گریستن بسیار به اتفاق سیما رفتیم بیرون برای هوا خوری وقتی یه پسری بهم پیشنهاد دوستی داد نا خود آگاه تمام اتفاقهای مشابه قبلی در ذهنم تداعی شد و آنچنان از ترس به خودم لرزیدم که خدا می دونه
احساس کردم وای خدا چقدر نزدیکتر از اون چیزی که فکر می کردمه.تا من شاکی میشم و به خدا پناه میبرم و گریه و زاری می کنم بلافاصله خدا یه آدم دیگه رو سر راهم قرار میده.که امتحانم کنه که ببینه چقدر من به اون حرفهایی که براش از دوست داشتن خالصم در مورد دوست پسر جان گفتم اعتقاد دارم و پایبندم
البته به قول سیما شاید هم می خواد بهم بگه که سمیرا خانوم چشمهاتو باز کن آدمهای دیگه ای هم برات هستن
در هر حال تکرار این قضیه من رو خیلی می ترسونه.به سیما گفتم مثل وقتیه که آدم خواب تکراری میبینه در چند شب متفاوت.وقتی خواب تکراری در چند شب میبینی نوعی ترس به آدم دست میده.دقیقن این موضوع هم بی شباهت به خواب تکراری نیست
امروز بلافاصله بعد از اینکه به یاد این موضوع افتادم شماره ی اون پسر رو دیلیت کردم و الان می خوام بگم که خدایا من روی احساسم مصمم هستم.بی هیچ لغزشی