سمیرای پوست کلفت
طی هفتادو دو ساعت گذشته من فقط سیزده ساعت خوابیدم.الان نمی دونم این همه جون از کجا آوردم نشستم پای کامپیوتر
مغزم که هنگ کرده کاملن
ازم توقع نداشته باشین دیگه
فقط اومدم بگم که ولنتاین مبارک.من که جایی نرفتم.تا ساعت هشت و نیم شب هم سر کار بودم.خیابونها هم بد جور ترافیکه.نمی دونستم تهران این همه عاشق داره.فقط مثل اینکه این وسط من و دوست پسر جان شبیه بقیه ی آدمیزادها نیستیم
البته خوب جای شک هم نیست.ما هر دوتامون فرشته هستیم