samira

Saturday, February 03, 2007

ای بابا
نشد یه بار ببینیمشون یا زنگ بزنیم بهشون یا بهمون زنگ بزنن و گله و شکایت نکنن
اه اه انقدر از این رفتارهای خاله زنکانه و بی منطق بدم میاد که خدا می دونه
همیشه ی خدا شاکین از اینکه چرا نمیاین خونه ی ما؟آخه یکی نیست بگه که شما خودت مگه چند بار اومدی؟
یا اینکه چرا سمیرا و سینا میرن خونه ی اون عمه ه بمونن اما خونه ی ما نمیان؟خوب عمه جان شما شصت سالته شوهرت هم شصت و پنج سال بعد ما با این همه کاری که از صبح تا شب داریم بکوبیم بیایم کرج شب بمونیم خونتون؟خونتون هم که ماشالا هزار ماشالا جذابیت توریستی نداره.برای چی بیایم؟تازه اگر خونه ی اون یکی عمه ه هم میریم چون بچه هاش همسنمونن بعد هم دست از سر کچلمون بر نمی دارن اگه نریم.تازه هم میان دنبالمون هم برمی گردونمونن خونمون اما به خدا اگه حریف اصرار های این دختر عمه ه هم میشدم اونجا هم نمیرفتم
ول کن تورو خدا هر بار زنگ میزنی خونمون همش گله می کنی.روابط انسانی خیلی برتر و بالاتر از این حرفها و توقع های مسخره است