مغزم پر از خالیه
خیلی موقعها وقتی که در مورده خودم و کارهای خودم فکر می کنم احساس می کنم که از این مدل شخصیتهام که نظر خاصی در خیلی از موارد ندارن و هر چی که بقیه بگن منم تایید می کنم
اون موقع است که متنفر میشم از خودم.به جایی میرسم که احساس می کنم هیچ جریان فکری در مغزم جریان نداره و مغزم پر از خالیه
اما وقتی یکم دقیق میشم می بینم نه بابا خیلی جاها هم این طوری نبوده و در اکثر موارد می تونم بگم این جوری نبوده که نظری نداشته باشم
پاک گیج شدم.آخر سر نمی فهمم نظر دارم یا ندارم
ای بابا مثل اینکه هر چی رفتارهای خودت رو موشکافانه تر بررسی بکنی بدتره.بیشتر قاطی می کنی
احساس سنگینی در جمجمه می کنم .سرم انگار اضافه است.اما هنوزم با این سنگینی که داره احساس می کنم پر از خالیه
توی کتاب سینوهه نوشته که مغز فرعونها رو سوراخ می کردن که بخارات مغزیشون خالی بشه.البته در اکثر موارد اون فرعون بیچاره تا سه روز بعدش می مرده
اما منم الان دلم می خواد مغزم رو سوراخ کنن.بخارهاش یره بیرون