samira

Thursday, February 01, 2007

کفش تق تقی
بچه که بودم یعنی حدودای سه چهار سال, مامانم رو کچل می کردم بس که می گفتم برام کفش تق تقی بخر(منظورم پاشنه دار بوده ها)یادم نمیره وقتی می رفتیم کفش بخریم مخصوصن عیدا انقدر گریه می کردم که برام کفش پاشنه دار بخرن که خدا می دونه.اما مامانم نمی خرید که نمی خرید.چون من اون موقع ها پام خیلی پیچ می خورد و همیشه مچ پام درد داشت به همین خاطر مامانم هیچ وقت برام کفش پاشنه دار نمی خرید
اولین باری که برام کفش تق تقی خرید کلاس دوم دبستان بودم.نمی دونین چه حالی داشتم.انقدر به خودم افتخار می کردم و به خودم می بالیدم که کفش پاشنه دار دارم که خدا می دونه.احساس یه دختر بیست ساله رو داشتم.هیچ وقت یادم نمیره که چقدر پز می دادم به دخترهای همسن و سالم که کفش پاشنه دار نداشتن
یادم میاد همیشه وقتی مهمون داشتیم چون ما خونمون سه طبقه بود و پله هامون هم از توی خونه بود مهمونها کفشهاشون رو دم در یعنی طبقه ی اول پارک می کردن.(اون موقع کسی معمولن با کفش نمی رفت داخل برعکس الان)اصل مهمونی هم طبقه ی دوم بود و معمولن ما بچه ها برای بازی می اومدیم طبقه ی اول.هیچ وقت یادم نمیره با دخترها کارمون این بود که کفش های پاشنه دار خانومها رو پامون کنیم که یه وجب برامون گشاد بود. بعد از یه مدتی که دستمون رو شد که کفشهای خانومها رو پامون می کنیم از دست ما دخترها کفشهاشون رو میذاشتن یه جای بالایی که دستمون بهشون نرسه
تا اینکه مدتها گذشت تا رسیدم به الان باورتون نمیشه که وقتی قراره کفش پاشنه دار بپوشم تمام غصه های عالم میریزه روی سرم اصلن نمی تونم راه برم
برای اینکه خودم رو عادت بدم رفتم یه بوت پاشنه دار خریدم امروز دومین باری بود که پام کردمش تازه به این امید که با ماشین خودمون داریم میریم بیرون.اگه بدونین چه طوری پله هارو میومدم پایین.مثل معلولها
اما خوب دیگه باید عادت کنم.زشته یه دختر بیست و سه ساله بلد نباشه کفش پاشنه دار بپوشه
..............
از فردا می خوام کتاب سینوهه رو بخونم.هزار صفحه است