samira

Friday, August 18, 2006

من شنیدم وقتی که سیگارت رو روشن می کنی ونصفه روشن میشه واولش نصفه می سوزه یعنی طرف دوست داره
بسی خیال باطل.یا این چیزی که من شنیدم چرته یا اینکه همش تقصیره این فندک زیپو است که سیگاره من نصفه روشن میشه.چون طرف اصلن من رو دوست نداره.شایدم داشته باشه.از کجا معلوم
الان یکی دو روزه که یه حسی دارم.سرم پر از خالیه.هیچ چیزی وجود نداره که بخوام بهش فکر کنم.هیچ چیز برام ارزش فکر کردن نداره.دقیقن پر از خالی
دلم می خواد تنهایی برای دو روز یا سه روز برم شمال.تنهای تنها.فارغ از همه چیز و همه کس.خیلی به تنهایی احتیاج دارم
این ماه کلاس زبان نمیرم.نگرانم که یادم بره.اما باید کلی عقب افتادگی های این ترمم رو جبران کنم.اصلن توقع نداشتم قبول شم.یعنی دوست داشتم بیشتر که قبول نشم اما شدم دیگه.در عوض این ترم نمیرم چون خیلی کار دارم و باید بشینم خودم بخونم
توی این روزا اصلن خوش نیستم چون بیشتر به فکر وظایف و مسولیت هام هستم اما الان دلم خواست بگم خدایا این لحظه های خوشی رو ازم نگیر.مچکرم