samira

Friday, August 04, 2006

بادا بادا مبارک بادا
عجب عروسی بود.عالی از هر نظر که بخواین.هم از نظر خوراکیهاش هم مهموناش هم عروس داماد هم باغی که توش عروسی بود همه چی عالی بود
همین الان رسیدیم خونه گفتم تا موضوع داغه سریع بچسبونمش توی وبلاگم که شماها هم مستفیذ بشین.الان ساعت دو صبحه ومن یه دوش آب سرد هم گرفتم تا خستگیم که ناشی از قر دادن بیش از حده در بره و سرحال بیام اینجا.اما هنوز پاهام درد می کنه .آخه نمی دونم این چه مرضیه که باید کفش پاشنه ده سانتی باریک پامون کنیم.اه خوش به حاله این مردها نه آرایشی می کنن نه مویی درست می کنن نه لباس آنچنانی می پوشن که نتونن تکون بخورن نه کفششون پاشنه داره تازه از همه هم بیشتر غر می زنن.حالا تا دو سه روز پای بدبختم درد می کنه
اما از عروسی بگم.چون ما مثلن فامیل درجه دو به حساب میومدیم مجبور شدیم از سره عقد بریم که با تمامه ظواهری که باید حفظ می شد عقد انجام شد .من نمی دونم صیقه این که می گن عروس رفته گل بچینه چیه؟چرا عروس باره سوم می گه بله؟خوب همون باره اول بگین دیگه بابا این همه ناز و عشوه نداره که
بعدش ما رسیدیم خدمته قسمت سنتی مجلس که شامل همه تنقلات می شد.بلال باقالی گردو ذغال اخته آلبالو لواشک سوهان گندم شادونه گز انواع شکلات کشمش و مهمتر از همه قلیون و چای دورنگ.خیلی این قسمت حال داد
بعدش آهنگه بادا بادا مبارک باد رو زدن و عروس و داماد تشریف فرما شدن تا ساعت یک بزن و برقص و پایکوبی بود و بعدشم گوسفند هم کشتن و ما اومدیم منزل و عروس داماد هم رفتن هتل.آخه بیچاره ها بی خانمانن.داماد که فامیل ما میشد حدود سی ساله که آلمان زندگی می کنه پارسال دقیقن دوازده مرداد بود که نامزد کردن و بعدش رفتن دنبال کارهای عروس تا براش اقامت و ویزا بگیرن که یک سال طول کشید و دقیقن سالگرده نامزدیشون عروسی گرفتن
نمی خوام از داماد تعریف کنم حالا چون ما فامیلش بودیم چون تحفه ای هم نیست اما این عروس بد جوری اشوه می اومد.واه واه واه.بعضی ها اونقدر اشوه میان اونقدر اشوه میان ها که من که دخترم وقتی اینارو میبینم کاملن ایمان میارم که من هرمون های مردونم خیلی بیشتر از هرمون های زنونمه چون یک سر سوزن هم از این کار ها بلد نیستم.همینه که همه از من گریزونن.می گم چرا اوضاع احوالم همچینه نگو ما ماله این حرفها نیستیم.داماد هم که بدش نمی اومد .خودش کلی عشق و حالش رو کرده حالا در سنه چهل و دو سالگی اومده یه دختره ترگل ورگل که آفتاب مهتابم رنگ و روش رو ندیدن و خوب هم بلده ناز و اشوه بیاد و دلربایی کنه برداشته می خواد با خودش ببره آلمان که چی؟آقای داماد دوست دارن حالا که قراره ناز بخرن نازه یه دختره ایرونی رو بخرن.چرا بخوان نازه دختر های فرنگی رو بخرن؟کور خونده. فکر کرده ما هم خریم که این صغری کبری هارو باور کنیم.ای بابا هیچی نگم بهتره
از همه این حرفها که بگذریم امشب شب خوبی بود.خوش گذشت .امیدوارم همه اونایی که عروسی کردن تا ابد با همسرهاشون خوب و مهربون بمونن و اونایی هم که مجردن یکی رو گیر بیارن که خودشون رو بهش غالب کنن چه دختر هاش چه پسرهاش(البته همش شوخی بود یه موقع کسی ناراحت نشه این وسط)شب بخیر همگی خوب بخوابین