samira

Saturday, July 29, 2006

بچه ها ما خونه پیدا کردیم بالاخره
خیلی جالبه منه بیچاره این وسط بیشتر از همه پدرم دراومد بس که دنبال خونه گشتم اما آخر سر هم خونه بدون حضور و نظر من انتخاب شد.مهم نیست.من سلیقه پدر و مادرم رو قبول دارم
خوب خیالمون از این نظرراحت شد.الان مونده اثاث کشی و فروختن وسایل سه طبقه خونه و خلاصه کردن همه وسایل توی یه طبقه.احساس می کنم می خوام برم توی قفس .سخته ها یه عمر توی سه طبقه خونه واسه خودمون زندگی کردیم حالا باید بریم توی یه طبقه خونه
هیچ موقع یادم نمیره چقدر از این پله ها می دویدیم بالا پایین.چقدر بالا بلندی بازی می کردیم.چقدر مسابقه می ذاشتیم که ببینیم کی با سرعت بیشتر پله هارو میره بالا.یادش بخیر با بچه هایی که میومدن خونمون مهمونی میشستیم روی پله ها لیز می خوردیم پایین . من همیشه نفر اول بودم چون کارم هر روز همین بود که از پله ها لیز بخورم پایین.همیشه می شستم روی نرده ها و لیز می خوردم.عجب پله هایی بود.سنگی که برای پله ها به کار رفته اینقدر مرغوب بود که هنوز که هنوزه بعد چهل سال برق خیره کننده ای داره.یاده همه چی بخیر باید همه خاطره هامون رو همین جا بذاریم و بریم.نه بابا میبریم خاطره هامون رو
اما خودمونیم ها دل کندن ازش سخته.خونه ای که پدرم هم از سن ده سالگیش اینجا خاطره داره.یه چیز می گم بین خودمون بمونه.روزی که خونمون رو قلنامه کردیم من از صدای حق حق گریه بابام از خواب بیدار شدم.بیچاره.حتمن خیلی سختشه.اما خوب جای جدید هم یه تنوع خیلی بزرگیه
از دست سوسک ها و مارمولک هاشم خلاص شدیم.وای که چقدر سوسک داشتیم.سوسک های تاریخی به قول سیما
کلی کار داریم که باید انجام بدیم.فکر کنم وقت کم بیاریم.فکر که نه مطمینم که وقت کم میاریم.هممون مثل مورچه کار می کنیم بجز مامانم
...................
پ .ن :راستی دلم خیلی گرفتست.امروز حالم خیلی بد بود تا از بیرون رسیدم خونه پریدم توی حموم به هوای دوش گرفتن و فقط گریه کردم.اما الان حالم بهتره وخدا وکیلی ما خانوما شانس آوردیم که راحت گریه می کنیم ها و گرنه من یکی که با اولین تلنگر مرده بودم.اینجانب که می بینین اشکش دره مشکشه.اما واقعن بگم من عاشق اینم که می تونم راحت گریه کنم و اصلن از این موضوع
ناراحت نیستم و با گریه و اشک های خودم کلی حال میکنم
..................
راستی یادمه توی یکی از پست های قبلیم ازتون خواسته بودم برام دعا کنید تا بعدن بگم برای چی ازتون خواستم که برام دعا کنید
ما هفته قبل یه خونه خوب پیدا کردیم توی میدون اختیاریه .خونه به نسبت خوبی بود خلاصه پدرم رفت که قرارداد بنویسن که معلوم شد کسی که قرار بوده ما خونه رو ازش بگیریم مالک نبوده.یعنی ما نمی دونیم بوده یا نه .اما اون هیچ مدرکی نداشته که ثابت کنه مالک خونست .خلاصه خدا بهمون رحم کرد.چون اگر ما قرارداد می نوشتیم و بعد می رفتیم می دیدیم که آقا بجز ما به چند نفر دیگه هم خونرو داده اون موقع بود که دیگه باید خر می آوردیم و باقالی بارش می کردیم.من و خوانوادم آلاخون والاخون میشدیم.شانس آوردیم.مرسی از دعاهای همتون.و مچکرم خدا جون که دوستمون داشتی که همچین بلایی سرمون نیومد.