samira

Saturday, July 15, 2006

زمان
دیروز داشتیم با دوستام حرف می زدیم .یهو سیما گفت اه سمیرا یادته پارسال همین موقع ها بود که تصمیم گرفتیم بریم همه کافی شاپ های دنج تهران رو پیدا کنیم! منم طبق معمول گفتم وای سیما تورو خدا نگو.یهو یکی از دوستای دیگم گفت که سمیرا چرا می گی وای؟چرا اینقدر ناراحت شدی؟ سیما بهش گفت برای اینکه سمیرا خیلی حواسش به زمان هست .برای اینکه خیلی گذر زمان رو حس می کنه. واقعن ناراحت می شه از این که زمان می گذره
آره . من واقعن ساعت به ساعت ثانیه به ثانیه رو با تمام وجودم احساس می کنم.نمی دونم می تونم منظورم رو بهتون برسونم یا نه ولی مثلن سیما می گه من نصف ماه رو نمی فهمم.انگار نیستم توی این دنیا.انگار توی آسمونم .ولی من اصلن اینطوری نیستم.من ثانیه به ثانیه رو احساس می کنم
خیلی کم پیش میاد که یادم بره امروز چند شنبست یا اینکه چندمه ماه
همیشه در تلاش و برنامه ریزیم برای اینکه بهترین استفاده رو از زمانم بکنم به همین خاطر همیشه برنامه هام فشردست.دوست دارم وقتی تصمیم به انجام کاری می گیرم حتمن حتمن در سریع ترین زمان ممکنه انجام بشه .همین موضوع باعث میشه خیلی موقع ها مامانم از دستم عصبانی شه.مثلن وقتی پارچه می خرم که برام یه چیزی بدوزه باید همون روز شروع کنه به دوختن ولی اون این کار رو نمی کنه منم همش قور می زنم مامانم هم دعوام می کنه
همیشه روز تولدم خیلی ناراحتم نه به این خاطر که فکر کنید از این که سنم می ره بالاتر ناراحتما. نه. به این خاطر که فکر می کنم وای خدای من یه سال دیگه رو هم از دست دادم.حالا امسال چه کارا باید بکنم که بیشترین استفاده رو بکنم؟
نمی دونم شما ها هم اینطوری هستین یا نه؟
اینقدر مثل من زمان رو حس می کنین یا نه؟
از گذشتن عمرتون اینقدر نگران هستین یا نه؟