samira

Friday, July 14, 2006

خواب
الان ساعت دقیقن هشت صبح روز جمعه است . با اینکه خیلی خسته بودم نمی دونم چرا خیلی خوب نخوابیدم . همیشه همین طورییم . وقتی قراره یه کاره مهم انجام بدم یا اینکه یه فکری ذهنم رو خیلی مشغول می کنه اصلن نمی تونم روی خوابم تمر کز کنم . راستی الان سیما رفته کنکور کاردانی به کارشناسی بده .براش دعا کنید
دیشب عجب خوابی دیدم . خواب دیدم رفتم خونه یکی از دوستام .اما من خیلی زود رسیدم و اونم خونه نبود پس باید منتظر می شدم تا از سر کار برگرده.منم رفتم توی لابی خونشون.خونشون چهار طبقه تک واحدی بود.وقتی رفتم تو از تعجب داشتم شاخ در می آوردم.در خونشون یه دره جنس آلمینیومی بود .مثل این در هایی که توی فیلم های فضایی یا فیلم هایی که مثلن نوع زندگی آدم هارو در سال2040 نشون می ده از اونا بود و هیچ جایی برای قفل و این حرفها نداشت.یه در فلزی کاملن صیقلی یه تیکه . همینطور که به در خیره شده بودم دیدم کنارش یه جایی هست برای کارت کشیدن و رمز ورود رو وارد کردن.رفتم جلو تر دیدم بله باید کارت بکشم تا در باز شه
همینطور که منتظر اومدن دوستم از سر کار بودم در اصلی ساختمون که به خیابون راه داشت باز شد .یهو یکی از دوستای دانشگاهم که اسمش افروزه اومد تو.خونهای که من جلوش ایستاده بودم خومه افروزینا بود .خلاصه کارتش رو کشید در باز شد و از من دعوت کرد که برم توی خونشون.منم رفتم تو .وای وای وای چی بود؟هنوز نمی تونم حضمش کنم.بلا فاصله که در فلزی باز می شد لب به لب با دیوار کابینت های آشپز خونه بود.یعنی اول باید از توی آشپز خونه رد می شدی.زیر بنای خونه یه چیزی حدود هزار متر بود که تازه این کوچیکترین واحد بود . چیزی به عنوان دیوار که ما بهش عادت داریم و می شناسیم وجود نداشت . همه بخش های خونه با دیوارهایی به ارتفاع یک متر و نیم که نه از بالا به سقف چسبیده بود و نه از پایین به زمین.از طرف شرقی به دیوار بقلی چسبیده بود و از طرف غربی یه پایه داشت روی زمین
یه بالکن خیلی بزرگ داشت که وقتی بازش می کردی بلا فاصله زیرت یه استخر نیم دایره بود که فقط مخصوص خونه دوستم بود و چون خونه چهار طبقه بود کلن چهار تا استخر داشت که هر کدوم زیر بالکن مخصوص به خودش قرار داشت
دیگه چیزی از خونه یادم نمیاد.فقط می دونم که خیلی خیلی خفن بود
البته این خوابی که دیدم کاملن طبیعی بود چون اینقدر توی این چند روزه راجع به اینکه خونه پیدا کنیم .چند متر باشه . چند خوابه باشه کدوم منطقه باشه فکر کردیم و حرف زدیم که خدا می دونه.بیچاره روح من هم حق داشته همچین خوابی ببینه برام
کاشکی می شد همچین خونه ای که خواب دیدم پیدا می شد