توی پست قبلیم گفتم که چون امتحانام شروع شده فعلن چیزی نمی نویسم .الانم همینو می گم یه وقت فکر نکنین که این سمیرا همینطوری از روی شکمش حرف می زنه
اما امروز یه اتفاق خیلی جالب افتاد که دلم نیومد ننویسمش
من هر روز یعنی از شنبه تا چهارشنبه کلاس زبان دارم.امروزم طبق عادت هر روزم ساعت 5:10 از خونه اومدم بیرون.ایستادم تا تاکسی سوار شم.من همیشه دوست دارم جلو بشینم.چه الان که 1 نفر جلو سوار می کنن چه اون موقعی که 2 نفر سوار می کردن(من اون موقع جلو میشستم و کرایه 2 نفرو می دادم) همینطور که ایستاده بودم چشم چشم می کردم ببینم کدوم یکی از ماشینایی که میان جلوشون خالیه. تا اینکه 1 پراید اومد و 2 تا خانوم عقب سوار بودن ومن هم جلو سوار شدم.بعد از یه مسافتی که رفتیم یکی از خانوما خواست پیاده بشه.وقتی کرایش رو داد به راننده که 1 پسره خیلی جوون و خوشتیپ بود آقای راننده گفت : خانوم من مسافر کش نیستم.منو می گی شاخام کاملن زد بالا که پس منو چرا دیگه سوار کرد.خلاصه اون خانوم پیاده شد و بعد از مسافت کوتاه دیگه ای اون یکی خانومه هم پیاده شد.حالا من مونده بودم و اون آقای راننده
پس وقت خوبی بود برای بر طرف کردن حس کنجکاویم.ازش پرسیدم شما که کرایه نمی گیرین برای چی سوار می کنین؟گفت مسیرم بود گفتم این خانومارو هم سوار کنم.بعدش گفت نمی دونم چرا هر کسی برای خانوما بوق بزنه و بخواد سوارشون کنه سریع فکر بد می کنین؟ منم بهش گفتم اینقدر آقایون با فکر های بد برامون بوق زدن که سوارمون کنن پس ما حق داریم که هر کی برامون بوق زد فکر بد کنیم.بهش گفتم وقتی که توی خیابون برای خانوم های 50 ساله هم بوق می زنن.پس خیلی طبیعیه که همچین حرکتی از ما سر بزنه.بعد گفت بله خانوم حق با شماست.خلاصه اینکه این آقای مهربون مسیر بعدی منم پرسیدو برای اینکه منو برسونه راهشم دور کرد و منو تا دم کلاس رسوند ولی من تا آخرین لحظه ای که داشتم پیاده می شدم باورم نمی شد که این آقاه بی منظور همه مارو سوار کرده هر لحظه منتظر بودم که بگه ببخشید شماره منو داشته باشین.اما در کمال ناباوری نگفت.حالا از اون موقع رفتم توی فکر که هنوزم داریم از این پسرا که فقط از روی دلسوزی و بدون هیچ منظوری از این کارهای خیر خواهانه انجام بدن؟من که هنوز باورم نمیشه