منم همه کار هام برعکسه ها
چهار شنبه ها می رم مهمونی که همه توی خونن.بعدش پنج شنبه ها که همه می رن بیرون من می شینم توی خونه و مشغول تما شای در و دیوارهای خوشگل خونمون می شم
حوصلم سر رفته اساسی .البته الان ساعت اه ه ه ه ه ه ه " دوازده و نیمه " .همین الان به ساعت نگاه کردم .می گم چرا خوابم میاد.منه بیچاره هم که دیشب چهار صبح خوابیدم ساعت هشت و نیم هم بیدار شدم
ولی حوصلم سر رفته بود خیلی . باید در اولین فرصت برم چند تا کتاب بخرم که بخونم
دوست دارم فردا بهم خوش بگذره .پس صبح می رم استخر و سعی می کنم عصر هم برم خونه یکی از دوستام
چه کار کنیم دیگه.ما هم مثلن جوونیم
قبل از اینکه بنویسم کلی فکر داشتم برای نوشتنها.اما از وقتی ساعت رو نگاه کردم مخم هنگ کرده.تا دیگه حوصلتون از من سر نرفته برم