samira

Sunday, November 19, 2006

کار کردن
من از خیلی وقت پیشا یعنی از وقتی که ترم 3 بودم دنبال کار بودم و دوست داشتم که توی روزایی که نمیرم دانشگاه برم سر کار که هم در رابطه با رشتم پیشرفت کنم و هم اینکه استقلال داشته باشم .حالا نه صرفا مالی .کلن دوست داشتم که همه به خصوص پدر مادرم روم حساب بکنن
اما کار پیدا نشد که نشد.با اینکه پدر خودم پست خوبی داره و خیلی از دوستان و آشنایان نزدیک بودن که می تونستم توسط اونا کار پیدا کنم اما هیچ کاری پیدا نشد که من رو به اون اهدافم برسونه.تا ده روز پیش .وقت دندونپزشکی داشتم و رفتم مطب دکتر که دندونام رو درست کنم.(همون دندونم که الان شبیه دندونه اسبه)آقای دکتر که بسیار بسیار مرد شریف و مهربونیه و عاشق من و به خصوص سیناست به من گفت سمیرا توی دوستات کسی رو میشناسی که قابل اعتماد باشه و باهوش هم باشه.من می خوام یه نفر رو بیارم که بشه دستیارم.اگر چیزی هم از دندونپزشکی بلد نباشه مهم نیست.همه چی بهش یاد میدم .فقط برام مهمه که قابل اعتماد باشه و زود یاد بگیره و روابط اجتماعیش خوب باشه.خلاصه به من گفت که تا دارم دندونت رو قالب گیری می کنم فکر کن.بعد هم شروع کرد از شرایط مطبش گفتن و اینکه از چه ساعت تا چه ساعت باید بیاد و ...................تا اینکه کار دندونم تموم شد گفت بهم که کسی به ذهنت رسید؟منم گفتم که آقای دکتر خودم میرم دانشگاه وگرنه دوست داشتم بیام پیشتون.دکتره مثل اینکه منتظر بود من همچین جمله ای از دهنم در بیاد.گفت راست می گی عیبی نداره مگه چه روزایی میری دانشگاه ؟منم بهش گفتم وگفت که عیبی نداره همین سه روز که می تونی بیای عالیه وقرار شد با مامان بابام صحبت کنم
مامانم که مسافرت بود اما به بابام که گفتم بر خلاف تصورم گفت خیلی خوبه تجربه ی بزرگیه اگه دوست داری برو.مامان جان هم که برگشتن همه تصمیم گیری رو گذاشتن به عهده خودم
همون طور که همتون می دونین من از دندونپزشکی فراری بودم اما چی شد که قبول کردم واقعن نمی دونم
اولین دلیلش این بود که من و پدر مادرم به این آقای دکتر اعتماد کامل داریم وانقدر مرد خوبیه که من قبول کردم برخلاف همه تنفرم از صداهای وحشتناک دندونپزشکی برم اونجا
دوم اینکه به توصیه و پیشنهاد دایی جان تصمیم گرفته بودم که پله های ترقی رو یکی یکی برم بالا نه یدفعه
سوم اینکه چون رشتم ریاضی بود و هیچ موقع با علوم تجربی سر کار نداشتم برام خیلی جذاب بود که توی یه مطب دندونپزشکی کار کنم
چهارم اینکه واقعن پیدا کردن کاری که با شرایط درسی من سازگار باشه خیلی کمه
پنجم اینکه آقا جان دوست داشتم و رفتم.مردم بس که این همه دلیل آوردم براتون
خلاصه من سه روزه که میرم مطب.اما خدایی خیلی کار سنگینیه