samira

Saturday, November 18, 2006

پنجشنبه دوست داشتنی
دیروز پنجشنبه بود(البته پریروز پنجشنبه بود چون الان دو و نیم صبح شنبه است)روز دانشگاه رفتن سمیرا خانوم امممممممممممما سمیرا خانوم به دلایل مختلف نرفت دانشگاه.اول از همه اینکه حوصله نداشت.دوم اینکه حوصله نداشت.سوم اینکه حوصله نداشت.پس نرفت دانشگاه.اما نکته قابل توجه اینکه این پنجشنبه مثل روزهای دیگه که نمیرفت دانشگاه و نصفه های روز پشیمون میشد چرا نرفته نبود چون از صبحش برای خودش فشرده برنامه چیده بود
ساعت نه از خواب بیدار شد.مدتها بود که تا این موقع نخوابیده بود.یه دوش گرفت.چیتان پیتان کرد.سیما نزدیکهای ده و نیم اومد دنبالش و با هم رفتن خرید.رفتن پاساژگلستان.شلوار جین خرید سیما بعد طبقه بالا یه جفت بوت توپ خرید سیما و بعد هم کلی حال کردن که بوت پیدا کردن و بعدش با دوست پسر سیما قرار داشتن.سیما و سمیرا نقش آژانس رو بازی کردن و دوست پسر جان سیما رو به دانشگاهش رسوندن.بعد سیما و سمیرا تصمیم گرفتن پیتزا بخورن(البته هیچ موقع غذای دیگه ای به ذهنشون نمیرسه)تصمیم گرفتن که برن پیتزا پنتری جایی که سمیرا از زمان سه یا چهار سالگیش یه خاطرات کمرنگی تو ذهنش مونده بود.خلاصه رسیدن به پیتزا پنتری.در ورودی رستوران رو اشتباه گرفتن و دوتایی از در مجاور که چوبی بود آویزون شده بودن و هی می کشیدن در رو تا باز بشه.اما مگه باز میشد.تا اینکه یه خانوم آقا اومدن در مجاور رو باز کردن رفتن داخل.سمیرا و سیما به مدت نیم ساعت کف زمین ولو شده بودن و از خنده زیادی دلشون درد گرفته بود.خلاصه رفتن تو.غذای مکزیکی سفارش دادن.البته به همراه پیتزا.غذا رو خوردن و به به چه چه گفتن و از تندیش سوختن.همه خاطره های بچگی سمیرا زنده شد.اومدن بیرون تصمیم گرفتن بلافاصله (به قسمت بلافاصلش دقت کنین)برن قهوه مرکزی.رفتن و چای روخوردن و البته وسط راه چون پولاشون ته کشیده بود از بانکم پول گرفتن.بعد اومدن خونه سیما اینا تا با هم فیلم ببینن.چه فیلمی؟باترفلای افکت.کلی حال کردن با فیلمه.کلی
بعد رفتن خرید دوباره سیما یه سری لباس خرید و ذرت خوردن تا قرون آخر پولشون رو خرج کردن (دقت کردین که همه خریدها مال سیما بود و من فقط نقش خورنده رو بازی کردم)شب هم به پدر بزرگ مادربزرگ سر زد سمیرا خانوم و بعد هم در کنار خانواده شام مفصلی نوش جان کرد
دیدین چقدر پنجشنبه دوست داشتنی بود؟
.....................
بابام تهدیدم کرد که دیگه حق نداری با سیما یا بقیه دوستات ناهار یا شام بری بیرون.داری می ترکی دختر.تازه قرار گذاشته باهام که بریم باهم پیاده روی