samira

Sunday, October 14, 2007

آینه ی من شکسته چرا؟
به چهره غبارم نشسته چرا؟
مرا ای دل من دعا کن
آمد زمان اسیری من
که گوید سلامی به پیری من
مرا ای جوانی صدا کن
زمان لحظه لحظه شود ماه و سالی
زمانی به خوابی دمی با خیالی
به آسوده بودن ولی کومجالی
مگر عمر نوحی که باشد محالی
من آن بید پیرم که می ترسم از آن شکسته شوم زنوازش بادی
من آن مرغ عشقم که لب نگشودم میان چمن به ترانه ی شادی
تو ای نشاط زندگی کجایی؟
مگر بخوابم تا به خوابم آیی
زمان لحظه لحظه شود ماه و سالی
زمانی به خوابی دمی با خیالی
به آسوده بودن ولی کو مجالی
مگر عمر نوحی که باشد محالی
ترانه سرا:معینی کرمانشاهی
خواننده:بیتا
...............
با اینکه معنی شعر به سن و سال من و حال و هوای من هیچ ربطی نداره اما واقعن عاشقشم