samira

Sunday, September 23, 2007

من و او
نه سال پیش من رفتم کلاس اول دبیرستان.روز اول مهر بعد از اینکه کلاس بندیمون کردن و شماره ی کلاسهامون رو گفتن همه ی بچه ها رفتن سر کلاسهاشون
یادمه مدرسمون 8 تا کلاس اول داشت ومن هیچ کدوم از بچه های مدرسه رو نمی شناختم و دوست داشتم یه دوست خوب پیدا کنم
وقتی رفتم سر کلاس همه ی نیمکتها پر بود به جز نیمکتی که سیما روش نشسته بود.انگار همین دیروز بود .رفتم جلو ازش پرسیدم اینجا جای کسیه؟گفت نه.گفتم پس می تونم اینجا بشینم؟گفت آره بشین
از اون روز تا امروز من و او یعنی سیما شدیم دوستای همدیگه.درسته که بالاخره مثل هر دوتا دوست دیگه ای یه مدتی طول کشید تا همدیگه رو خوب شناختیم و با هم صمیمی شدیم اما هر چی که بیشتر می رفتیم جلو بیشتر شباهت فکریمون و توی یه فاز بودنمون برامون آشکار میشد
خلاصه اینکه من و سیما 1 مهر رو به عنوان سالگرد دوستیمون قبول داریم
امشب هم قراره به همین مناسبت با هم بریم یه شام مفصل بخوریم و بعد هم بگیم و بخندیم
همیشه با خودم فکر کردم چطور شد که اون روز من پیش سیما نشستم و چی شد که ما این همه شبیه به هم از آب در اومدیم
امیدوارم این دوست خوبم رو هیچ وقت از دست ندم