samira

Saturday, September 01, 2007

بالا و پایین
بعضی وقتا زندگی پر میشه از هیجان و کارهای جدید و استرس رسیدن به نتیجه ی دلخواه و کلی اتفاقهای ریز و درشت دیگه که یک ثانیه هم بهت مجال نمی دن برای اینکه فکرت آزاد باشه و بتونی فارغ از هر گونه فشار مغزی روال عادی زندگیت رو دنبال کنی
مثل این هفته
عکس 3در 4 انداختن.رفتن تا قزوین دنبال اون نمره ی مفقودم.گرفتم گواهی موقت لیسانس.تعین سطح برای کلاس زبانم.رفتن به سمینار سازمان مدیریت صنعتی.گرفتن برشور کلاسهای ارشد پارسه.پر کردن رزومه ی کاری.تحقیق برای مهاجرت به ممالک دیگه و حتی درگیری ذهنی درمورده اینکه چی شد پول تو جیبیم تموم شد و خریدن اون کفشی که دیدم و نداشتن پول و اینکه به هیچ وجه من الوجوه هم روم نمیشه از بابا جون محترمه پول بگیرم با این سن و سالی که به هم زدم و با این قد و هیکل
اما بعضی وقتا هم مثل هفته ی پیش باید زور بزنی تا هفته به آخر برسه که من واقعن از این حالت متنفرم
.................
یه کتاب پیدا کردم مال پدر جان بوده به اسم خرمگس.می دونم کتاب معروفیه.فقط می خوام ببینم کسی خوندتش؟توصیه می کنه منم بخونمش؟