samira

Monday, August 27, 2007

به دنبال توام منزل به منزل
چیزی که می خوام بنویسم هیچ ربطی به تیتر نداره
از همین جا پوزش می طلبم
امروز شال و کلاه کردیم و رفتیم دفتر مرکزی دانشگاهمون که توی سعادت آباده دنباله کارهای فارغ التحصیلیمون
بماند که چقدر گشتیم تا نمره هامون پیدا شد و برو امور مالی و تصفیه حساب بکن و ......... آخر سر هم نمره تربیت بدنی 1 من بیچاره نبود که نبود
اما اون آقایی که کارهام رو انجام میداد برگه ی فارغ التحصیلیم رو داد که امضا بکنم که سفته هام رو پس بگیرم و نشون بده که من دیگه کار ندارم.تا برگه رو داد دستم پق زدم زیر گریه.حالا هی پشتم رو می کردم بهش که نفهمه اشکم داره میاد.اما فهمید بالاخره.نمی دونم چه مرگم شده بود.البته نا گفته نماند این روزا اشکم در مشکمه اما خدایی نمی دونم چرا گریم گرفت.بعدشم اومدم تو ماشین نشستم آی گریه کردم.آی گریه کردم که خدا می دونه
بعد هم رفتم با دستم الواتی یه قلیون جانانه زدیم تو رگمون و الانم در خدمت شماهام