samira

Saturday, May 26, 2007

رهایی
بسیاری از انسانها برای رهایی از حالات بد روحی که گاه و بیگاه دچار و درگیر اون می شن, یکسری فعالیتهایی رو انجام میدن تا از اون حالت خودشون بیان بیرون
من هم به نوبه ی خودم از همه ی حالات بد روحی خودم نفرت دارم و از اونا گریزونم.در همین راستا و برای فرار از این حالات مذخرف از صبح تا ساعت 5 بعد از ظهر به صورت نا پیوسته خوابیدم.بعد از اون هم در کمتر از نیم ساعت آماده شدم و با جمعی از دوستان راهی دربند شدیم بعد از نود و بوقی.یادمان رفته بود شکل و شمایل دربند رو
برای رهایی از حالات بد روحی به خوراکی پناه بردم.آنقدر آلوی کوهی قرمز خوردم که هنوز که هنوزه بعد از شش بار شستشوی همچنان انگشت شصت و اشاره ی دستم رنگ سرخ دارد
بعد از آن هم قلیان و چای و نبات و خرما و دیزی و کباب کوبیده و کشک و بادمجان بد مزه و جوجه و (البته از هر کدام یک مقدار اندک بلعیدم)و بعد از آن هم حدود دو لیتر آب معدنی و رسیدن به خانه و دوباره گند اخلاقی و حبس کردن خودم در اتاق تاریک و زیر باد کولر و گیر دادن به زمین و زمان
نمی دانم چه مرگم است .شاید دلیلش همان اتفاقی لعنتی است که در هر ماه یک بار برای هر خانمی می افتد.بله خودش است.اما نمی دانم چرا مرا این همه گند اخلاق می کند.متنفرم از این حالتها