samira

Sunday, May 13, 2007

داشتم خواب می موندما
الان ساعت 5:55دقیقه ی صبحه.اصلن یادم نمیاد کی موبایلم رو خاموش کردم.فقط یه لحظه از خواب پریدم دیدم ساعت از اونی که باید گذشته
منم چون طیق معمول هر روز یه نیم ساعتی وقت اضافه میارم بر خلاف محاسبات شب قبلم, گفتم بیام بنویسم اینجا
هر شب قبل از اینکه بخوابم حساب می کنم که فردا صبح از لحظه ی بیدار شدن تا خارج شدن از خونه چقدر کار دارم.مثلن 5 دقیقه دست و صورت شستن و مسواک زدن.10 دقیقه صبحانه.10 دقیقه آرایش کردن شامل کرم پودر و ریمل و رژگونه و رژلب و 5 دقیقه لباس پوشیدن
اما صبح که از خواب پا میشم فقط دست و صورت میشورم و وقتی یادم میفته دیشب خوب مسواک زدم بی خیال مسواک صبح میشم.صبحانه هم که نمی خورم.آرایش هم که بی خیال کرم پودر میشم می گم نچرال باشم بهتره و فقط یه ریمل الکی بزنم و یه رژگونه و سریع لباس بپوشم.اینه که همیشه با مازاد وقت مواجه هستم و باید شماها چرندیات من رو کله ی سحر تحمل کنین
اما نکته ای که در مورده خودم فهمیدم اینه که من اصولن آدم وابسته ای هستم.به هر چیز و هر کس و هر رابطه ای و تا حدودی پر توقع از دور و بر و از زندگی.فکر می کنم مهمترین دلیلش اینه که من آدم واقعگرایی نیستم اصولن و همیشه هر چیزی رو انتظار دارم همونطور که من دوست دارم و فکر می کنم باشه و چون در عمل همچین چیزی غیر ممکنه خیلی بهانه گیری می کنم
دوست دارم کم کم خودم رو اصلاح کنم
خوب دیگه من برم فعلن تا قزوین رفتنم دیر نشده به دلیل اراجیف صبحگاهیم