samira

Monday, May 07, 2007

متاسفانه هنگ كردم
ذهن آدما پيچيدگي هاي زيادي داره متاسفانه
كاشكي مي شد ساده بود.بدون هيچ پستي و بلندي
من مدتيه هنگ كردم.مدت كه مي گم منظورم دو سه روزه
ذهن من پره از يه سري بايد و نبايد.ذهن هممون پره از يه سري بايد و نبايد.يه سري باوري كه نمي دونم واقعن درست يا غلط .فقط به دليل طرز تربيت پدر مادر توي ذهن آدم جا مي گيرين كه مثلن فلان كار خوبه فلان كار بده.خوب همه ي اينا درست.تا اينجا مشكلي وجود نداره.بالاخره هر كس يه سري باورها داره
مشكل وقتي شروع ميشه كه با وجود كلي باوري كه توي اين ذهن بدبختت داري وارد يه سري واقعيت ميشي كه شايد خيلي از باورهات جوابگوي اون واقعيت ها نيستن
احساس مي كني باورهات عهد بوقين يا شايد خيلي متفاوت با واقعيت
از اونجايي كه تو آدمي نيستي كه اين تفاوتها برات مهم نباشه و مدام مي گردي دنبال علتها و بايد و نبايدها نمي توني از اين چيزا به اين راحتي بگذري.برات ميشه معزل.ميشه يه چيز آرامش به هم زن.ميشه خوره ي وجودت.همش بهش فكر مي كني.همش درگيري.اما به هيچ نتيجه اي نمي رسي.حقم داري چون نمي دوني چي درسته.كدوم درسته
گيجي.پوچي.گنگي.اينا همه حسهايي هستن كه چند روزه با منن.نمي دونم همه اين همه فكر مي كنن يا من دارم بيش از حد به موضوع فكر مي كنم؟
بعضي وقتا از اين حس ميترسم
شايد ديوونه بشم.شايد