جمعه های لعنتی
به هیچ عنوان ازت خوشم نمیاد جمعه خان
هر چی از صبح سعی می کنم خودم رو سر گرم کنم و کارهای خوب انجام بدم تموم نمی شی که نمی شی
مخصوصن وقتی که غروبت از راه میرسه.انگار تمام دنیا برام تیره و تار میشه و هر چی غم عالمه میریزه تو این دل لعنتی من و تموم هستی میره زیر سوال
تا اونجایی که یادم میاد بدترین روزهام از نظر حال روحی روانی همین غروبهای جمعه بوده
مخصوصن الان که یه کوچولو سرما هم خوردم و همش احساس یه لختی عجیبی می کنم
.................
دلم یه کیک شکلاتی خوشمزه می خواد.برانی شکلاتی قهوه مرکزی.واااااااااااااااااااااای .غدد بزاقیم ترشحات فراوانی دارن می کنن
.................
من حوصلم سر رفته.به کی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا نیستی تو پیشم؟هان؟