samira

Friday, April 27, 2007

جمعه های لعنتی
به هیچ عنوان ازت خوشم نمیاد جمعه خان
هر چی از صبح سعی می کنم خودم رو سر گرم کنم و کارهای خوب انجام بدم تموم نمی شی که نمی شی
مخصوصن وقتی که غروبت از راه میرسه.انگار تمام دنیا برام تیره و تار میشه و هر چی غم عالمه میریزه تو این دل لعنتی من و تموم هستی میره زیر سوال
تا اونجایی که یادم میاد بدترین روزهام از نظر حال روحی روانی همین غروبهای جمعه بوده
مخصوصن الان که یه کوچولو سرما هم خوردم و همش احساس یه لختی عجیبی می کنم
.................
دلم یه کیک شکلاتی خوشمزه می خواد.برانی شکلاتی قهوه مرکزی.واااااااااااااااااااااای .غدد بزاقیم ترشحات فراوانی دارن می کنن
.................
من حوصلم سر رفته.به کی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا نیستی تو پیشم؟هان؟