samira

Thursday, April 05, 2007

قاطیم بد جور
بعضی وقتا به جایی منو می رسونی که بدیهیات می شن برام سوال
سوالهایی که هر چی هم فکر می کنم نمی تونم جوابی براشون پیدا کنم
نمی فهمم کجام.اصلن برای چی اینجام؟برای چی موندم تا الان؟اصلن بمونم از این به بعدم یا نه؟
نمی تونم درک کنم دوست داشتن یعنی چی؟از روی دوست داشتنه که تا حالا موندم یا عادت یا هیچی یا همه چی؟
نه .دقیق که می شم و به هیچی فکر نمی کنم می بینم واقعن دوست دارم.پس این فکرهای مسخره چیه که مثل آفت افتادن روی مغز لعنتی من؟
این اشک مسخره هم که مثل همیشه امونم نمی ده.عیبی نداره بذار بیاد.بذار این غم درون منو بشوره و با خودش ببره
روزها می گذرن.با سرعتی وصف ناپذیر.اما افسوس که تو قدر این روزهای خوبمون رو نمی دونی.می ترسم.می ترسم از این سرعت