samira

Sunday, April 01, 2007

پیک شادی
اسمی آشنا برای همه ی ماها.یه دفترچه ی مسخره که روزهای آخر اسفند بهمون می دادن توی مدرسه که برای روزهای عیدمون تکلیف داشته باشیم انجامش بدیم
واقعن چقدر مذخرف بود.استرسی که می کشیدیم برای تموم کردنش.عذاب وجدانی که شب به شب می اومد سراغمون که یادمون می افتاد اون روز هیچی از پیکمون رو حل نکردیم و همش به بازی گذشته.شبهای اخر که به زور بیدار می موندیم تا پیک رو تموم کنیم
یادم میاد که هر سال عید یه جعبه مداد رنگی صرف رنگ کردن پیکم می شد.مامان بیچاره که شب آخر می نشست به تند تند رنگ کردن.سووالهای چرت و پرت تعلیمات دینی که هیچ کدوم از مهمونهایی که می اومد خونمون بلد نبودن.چون یادم پیکهامون موضوع داغ دید و بازدیدهای عیدمون بودن
یادم میاد ساناز و پریناز هر سال روز اول عید پیکهاشون رو حل کرده بودن و رنگ هم شده بود و فقط مونده بود جلد کردنش اما من بیچاره تا روزه سیزده مامانم غر می زد که از این دوتا یاد بگیر بچه .چقدر مقایسه شدم باهاشون سر این پیک های مسخره
روز اول مدرسه هم که معلمهای بیچارمون نمی دونستن حالا باید چه کار با این پیک ها بکنن.هر کی خوب رنگ کرده بود یه خط کش پلاستیکی بهش جایزه می دادن
خوش به حال بچه های الان که پیک به ظاهر شادی رو دیگه ندارن