تنبلی
مدتها بود که طعمش از یادم رفته بود.چون خیلی وقت بود دیگه امتحانش نکرده بودم
سعی کرده بودم که انسان اکتیوی باشم و توی این یک سال اخیر خیلی به این موضوع اهمیت دادم.صبح زود بیدار شدنها.انجام کارهای سختی که همیشه اینرسی وحشتناکی داشتم برای انجامشون .کلاس زبان ترمیک.پیاده رویها و ورزشهای وقت و بی وقت.همه ی این کارها باعث شده بودن که مزه ی تنبلی یادم بره
یادم اومد که یه موقعهایی کارم شده بود فقط لم دادن و اگه می خواستم خیلی فعالیت بکنم این بود که برم تا دم یخچال تا یه چیزی بردارم بخورم.یادم اومد که یه موقعی تا سر خیابون هم با آژانس می رفتم بس که حوصله نداشتم یه قدم بردارم.یادم اومد که چقدر تنبل بودم.شاید بیش از حد
نمی دونم چی عوض شد که منم تنبلی رو گذاشتم کنار اما دیروز دلم خواست یه بار دیگه امتحانش کنم همه ی اون خوشمزه گی های تنبلی رو.به خاطر همین نرفتم سر کار.ناهار یه پیتزای چرب . بعد هم لم دادن تا خود غروب بعد هم رفتن به خرید با ماشین
با این که این همه تلاش کردم که روزم با تنبلی سپری بشه اما یک صدم قبل هم نشد
دیدم نه دیگه.من اون آدم قبلی نیستم.زندگی تغییرم داده.که منم خیلی از این موضوع خوشحالم.چون اصلن مثل قبل مزه نداد بهم.پس برای همیشه تنبلی از زندگی من میره بیرون