samira

Friday, December 15, 2006

امان از دست این ..............چی بگم؟
خیلی زور داره که به طرف بفهمونی که آقا من از تو خوشم نمیاد.نمی خوامت.بعد طرف هی پاپیت بشه که من بی تو میمیرم من نمی تونم من فلان من اونطوری من ......................بعد بهت بگه که تو فقط یه اس ام اس در روز بهم بده من با همون یه اس ام اس هم کلم می خوره به طاق.بعد تو هم از رو دلسوزی بهش می دی ولی بهش می گی که نمی خوایی بهت وابسته بشه و با احساساتش بازی بشه.ادامه پیدا می کنه همین روزی یه اس ام اس و تو به جایی میرسی که میبینی همین یه اس ام اس رو هم دیگه دلت نمی خواد بهش بدی.حالا به هر دلیلی یا اینکه داری از عذاب وجدان میمیری که تو دوست پسر داری که دوسشم داری .یا اینکه ازش چندشت میشه یا اینکه میبینی تو یه اس ام اس میدی اما اون چهل تا در روز میده و ده بار هم بهت زنگ میزنه.در هر حال می خوای یه طوری از سرت بازش کنی.آخرین اس ام اس رو هم میدی با این مضمون که دیگه بهت زنگ نزنه و کلن بی خیال تو بشه.بعد که دو دقیقه می گذره همین طور میس کال پشته میس کال اس ام اس پشت اس ام اس که سمیرا من نمی تونم بدون تو زندگی کنم. تو هم خندت می گیره هم دلت میسوزه اما کاری بوده که باید میکردیش
ولی آخر سر برات میزنه که یادت باشه که با احساسات هیچ کس دیگه ای بازی نکنی.اینجاست که خونت جوش میاد.آخه من که از اول خودم بهت گفتم نمی خوام با احساساتت بازی بشه.من که خودم گفتم نمی خوام بهم وابسته بشی.اونموقت اینه جواب من؟آخر سر هم من شدم گناهکار؟خیلی پرروین همتون.همه کاری می کنین آخر هم تقصیر گردن ماست.اما چون من اجازه نمی دم که کسی این طور باهام رفتار بکنه جاتون خالی شستمش الان انداختمش رو بند خشک بشه
آنچنان اس ام اسی زدم براش که جرات نکرد چیزه دیگه ای برام بفرسته