دارم سعی می کنم
یکی از بدترین اشتباهترین و مسخره ترین عادت غلطی که من دارم توی زندگیم اینه که وقتی یه موضوعی توی ذهنم وجود داره مثلن رسیدن به یه موفقیت نمی تونم تصور کنم که مرحله به مرحله پله های ترقی رو طی کنم و به اون هدف اصلیم برسم.همیشه انتظار دارم که از همون اول اون نتیجه ای که می خوام و توی ذهنمه برام حاصل بشه
این عادت غلط باعث شده که خیلی از موقعیتهای خوب رو تو زندگی از دست بدم.مثلن من دوست دارم که یه مدیر فروش یا یه مدیر بازرگانی خیلی موفق بشم که درآمد خیلی عالی داشته باشه.چون از ابتدا هدفم اینه نمی تونم تصور کنم که برم کارهایی رو انجام بدم که درآمد کم داره.به همین خاطر کلی از موقعیت های کاریم رو از دست می دم.در صورتیکه اگر فکرم این نبود اول با یه کار کم اهمیت می تونستم شروع کنم و مرحله به مرحله پیشرفت کنم تا به اون چیزی که می خوام برسم.خوب معلومه که هیچ سرمایه گذار و بازرگانی مسیولیت فروش شرکتش رو به من بی سابقه نمی ده
یا یه نمونه دیگه اش توی رابطه های دوستیمه.من همیشه یه رابطه فوق العاده ایده آل توی ذهنم دارم و همیشه انتظار دارم همه چی در بهترین حالت خودش باشه در صورتیکه احتمال اینکه یه رابطه فوق العاده برای هر کس پیش بیاد خیلی کمه و بهبود رابطه مستلزمه تلاش دو طرفه.چون من طرز تفکرم این بود که همه چی از اول عالی باشه هیچ تلاشی نمی کردم برای اینکه رابطه بهتر بشه و همیشه انتظار داشتم که طرف کلی خوب باشه وهیچ اشکالی نداشته باشه و اگه اتفاقی بر خلاف تصور من انجام بگیره خیلی توی ذوقم می خوره
تا اینکه همین چند روز پیش داشتم با دایی جان صحبت می کردم که بهم گفت تو باید توی زندگی یه هدف بلند مدت در نظر بگیری و مرحله به مرحله تلاش کنی برای رسیدن به اون
گفت که فرض کن یه قابلمه آب جوش داریم و یه قورباقه زنده می اندازیم توش.قورباقه معلومه که سنگکوب می کنه و جادرجا میمیره.اما اگه یه قابلمه آب سرد داشته باشیم و یه قورباقه رو بندازیم توش این قورباقه کم کم میپزه و خیلی دیرتر میمیره
گفت که تو هم باید هر مرحله از زندگیت رو بکنی پله ای برای مرحله بعدی
منم از همون روز تمرین رو شروع کردم و دارم سعی میکنم که خودم رو عوض کنم و الان تونستم یکم از اون عادت غلطم رو ترک کنم