samira

Tuesday, October 24, 2006

همیشه یه چیزی برام جالب بوده و البته یکم آزار دهنده
من الان یه برادر دارم.خوب برادرم رو هم خیلی دوست دارم و برام هم خیلی مهم هستش.اما زندگی در کنار اون یا به خاطر اینکه هر روز با هم هستیم یا اینکه من حس برادر بهش دارم برای من خیلی عادیه
می فهمین چی می گم؟با اینکه فرد مهمی توی زندگی من محسوب میشه اما خیلی هم برام وجودش عادیه.هم برای من هم مامان و هم بابام و هم خیلی از نزدیکها
اما همین برادر من برای یه دختری میشه یه چیز دست نیافتنی.میشه یه فردی که شاید یه دختری آرزوش باشه که یک ساعت از روزش رو با اون بگذرونه در صورتی که برای من یک ساعت و ده ساعتش خیلی هم فرق نداره
برای اون دختر میشه یه موضوع هیجان انگیز اما برای من یه فرد عادی
اون دختری که دوسش داره کلی تلاش می کنه تا به برادر من برسه اما من احتیاج به هیچ تلاشی ندارم
در واقع برای اون دختر میشه مدینه فاضله اما برای من................می فهمین چی می خوام بگم؟
همیشه همین طوره.کسانی که برای من مهم میشن برای یه سری افراد عادین
شاید اون دختری که برادر من رو دوست داشته باشه حسودیش بشه به من یا دوستای سینا که این همه راحت می تونن با سینا باشن
این مقدمه رو گفتم که حرف دل خودم رو بزنم.من همیشه به این موضوع خیلی فکر کردم و می کنم
کسی که من دوسش دارم.کسی که زندگیش برای من مهمه .کسی که آرزوی منه که بتونم ببینمش.کسی که عاشقشم برادر یکی از شماهاست.که این شخص برای شما میشه یه شخص عادی.میشه یه آدمی که هر روز میبینینش یا اگه ازتون دوره صداش رو می شنوین.میشه آدمی که خیلی از دوستاش برای این که باهاش باشن هیچ تلاشی نمی کنن اما من باید کلی تلاش کنم تا ببینمش
این موقع است که من برای اولین بار تو زندگیم حس حسودی می کنم.می گم چرا؟چرا همه این همه آسون بتونن بهش دست پیدا کنن اما منی که این همه خالصانه دوسش دارم نتونم؟
آخه خدایا چرا با من این طوری می کنی؟
بعضی وقتا که خیلی دلم میگیره و ناخودآگاه گریه می کنم به خودم می گم که خذایا من تا حالا کجا دل کسی رو شکوندم که الان باید این طور سختی بکشم؟
شایدم دل کسی رو نشکوندم اما این طور باید امتحان بشم
................
عید فطر مبارک باشه.خیلی حال دادن بهمون که تعطیلمون کردن اما من یکی که اصلن حال نکردم