گیج می شوم
امروز معلم کلاس زبان ازمون خواسته با خودمون اشیایی رو که نسبت بهشون خیلی احساس خوبی داریم با خودمون ببیریم سر کلاس تا ازشون صحبت کنیم
از دیشب تا حالا کلی فکر کردم
بعضی وقتا فکر کردم باید کل اتاقم رو با خودم بردارم ببرم سر کلاس.چون همه ی وسایلم رو همیشه با یه حس عجیب و با کلی برنامه ریزی از پیش تعیین شده خریدم و همیشه کلی براشون انتظار کشیدم
اما یکم که می گذره میبینم واقعن اونقدرها هم این وسایل دور و برم برام اهمیت چندانی ندارن و همیشه به چشم یه شی بهشون نگاه کردم که باید ازشون استفاده کنم
هنوز نمی دونم چه کار کنم
احساساتم دچار تضاد درونی شده