samira

Thursday, November 08, 2007

...
ساعت 6 از خواب بیدار می شم.سیمارو بیدار کردم تا با هم دیگه لباسهای سر کارش رو اتو کنیم.سیما آماده میشه.خودم هم باید برم چک نقد کنم.مامانم می گه چون داری می ری خیابون گرگان و بلد نیستی اونجاهارو من هم باهات میام.با هم راه می افتیم.خیلی راحتتر از اون چیزی که فکر می کردم بانک پیداش شد.چک هم نقد شد.بر می گردیم.در مسیر برگشت بحث سر این می کنیم که چرا پسرها ازدواج نمی کنن.مامان می گه چون الان پسرها بیشتر تمایلات جنسیشون برآورده میشه و حاضر نمیشن سختی های زندگی رو تحمل کنن.اما من می گم این ربطی نداره.مسایل مهمتری هست.مثل گرونی بیش از حد.تجملات وحشتناک.عروسهای مجلل و .... اما مامانم مخالفت می کنه.می گه آقایون کمتر می تونن تمایلات جنسیشون رو کنترل کنن.اعصابم خورد میشه از این حرف.بهش می گم مادر من این چرت و پرتیه که از اول کردن تو ذهن من و تو که نریم سراغ این کار.فرقی وجود نداره.بازم مخالفت می کنه.می گه که اون موقع ها چون دخترها این همه امکانات در اختیار پسرها نمی گذاشتن ازدواج بیشتر بود.اعصابم بیشتر خورد میشه .گفتم که به نظر من عشق واقعی گم شده.اینکه به جز یه دختر کلی موضوع دیگه هست که یه پسر می تونه به عنوان عشق بهش نگاه کنه.مثل ماشینش.مثل سیستم صوتی ماشینش و..... .می گه اشتباه می گی.گفتم پس اگه این طوریه مردها فقط برای میل جنسی باید ازدواج کنن.اگه قراره این طور باشه من محاله ازدواج کنم.اشک تو چشمم جمع میشه.چند قطرش هم اومد پایین .نمی تونستم رانندگی کنم.از این دلم می سوزه که مثلن مامان من روشنفکر و مثل کتابخون و اهل فکره.وقتی ما خودمون هنوز خودمون رو برابر با مردها نمی دونیم و به اونها بهایی بیشتر از خودمون می دیم این مسایل حالا حالاها حل نخواهد شد
.......
یک نظریه ی جامعه شناسی می گه که:مسلمانان گی پرور و لزبین پرور هستند.چون افراد تا قبل از ازدواج اجازه ی رابطه ی جنسی ندارند