samira

Saturday, November 03, 2007

من ناراحتم
علت نبودن این چند روزم این بود که بعد از اینکه اون پست آخر رو هوا کردم در همون روز دختر عمه جان عمل زیبایی بینی داشت و من از بیمارستان یک راست رفتم خونشون (یعنی از روز سه شنبه صبح)تا همین دیشب
پنج شنبه صبح مامانم بهم زنگ زد و خبر داد که آقای دزد تشریف فرما شدن آپارتمان ما و کفش دزدیدن
نامرد 3 تا از کتونی های من رو هم دزدیده.وقتی مامانم بهم گفت انقدر دلم برای یکی از کفش هام سوخت که اشک تو چشمم جمع شد.اما بعدش یه تلنگر به خودم زدم که بی خیال بابا.ارزش اشک نداره
اولش خیلی ناراحت بودما اما الان نه
حالا کسی کتونی خوشگل سراغ نداره ؟جایی ندیده؟که من برم بخرمش؟آخه من مثلن 10 روزی بود ورزشکار شده بودم و می رفتم پیاده روی اما الان مجبورم با کفش پاشنه دار برم پیاده روی