مشغولیتهای فکری من
بعضی وقتها که میشینم با خودم خوب فکر می کنم تا بفهمم که نظرم راجع به یه موضوع خاص چیه بعد از کلی فکر کردن می فهمم که نظر خاصی ندارم .احساس می کنم که هنوز نظراتم کامل شکل نگرفته.احساس می کنم هنوز خودم رو نتونستم خوب بشناسم که نمی دونم چی می خوام.خیلی حالم بد میشه.مثل یه خمیر انعطاف پذیر که هر شکلی بهش بدین میگیره من هم همونطوری میشم .با نظر خیلیها مخالفتی نمی کنم چون نمی دونم خودم چی می خوام
اما وقتی یه مدت میگذره و دیگه به اون موضوع خیلی فکر نمی کنم و روش خیلی دقیق نمی شم نظراتم شکل میگیره و می دونم که چی می خوام از خودم از زندگیم از دوست پسرم از پدر مادرم و از همه و همه
حالا نمی دونم این خاصیت زیاد فکر کردن یا مغز معیوب من