samira

Monday, January 28, 2008

امروز قراره برای مصاحبه ی دوم برم همون شرکت
چند روززه که شروع کردم به تمرین اکسل.فکر نمی کردم انقدر زود همه چیز یادم بیاد
منتظر مشستم تا لاکهام خشک بشن.گفتم از فرصت استفاده کنم و بنویسم
طبق معمول موبایلم سایلنته(چقدر مسخره شد فارسی نوشتمش)واز صبح منتظر یک اس ام اس هستم و مجبورم مثل انسانهای مشکل دار هر پنج دقیقه یکبار یه نگاه بهش بندازم
الان ساعت دو هست و من ساعت سه باید شرکت باشم اما نمی دونم چرا انقدر بی خیالم
هنوز روسریم رو هم اتو نکردم
دیشب به یکی از دوستام که هر روز از هم خبر می گیریم اس ام اس دادم.سه روز بود بی خبر بودم ازش و نگران.گفت این چند روز همش فکر کردم به زندگیم.تازه متوجه شدم پس این من نیستم این همه فکر می کنم
برم دیگه خیلی روم زیاده ها