samira
Thursday, December 20, 2007
posted by سمیرا at
2:06 AM
|
<< Home
About
Email
Previous
فکر می کردیمامروز توی مسیری که داشتم می رفتم کلاس ...
تنبل می شویماصلن امروز حوصله ی کلاس رفتن نداشتمنمی...
من رو قلقلک ندهبچه که بودم تصورم از قلقلک دادن یه ...
من و دختر خالممن و تنها دختر خالم حدود هفده سال با...
.........من حساسیت دارمنه اینکه فکر کنین به هوای ب...
میرم.میبینم.حرص می خورم.پشیمون میشم.با خودم عهد می...
بازی های کودکییادم میاد اون موقعها من از قایم موشک...
دل گرفتنگاه و بیگاه دلم می گیرهبی دلیل و با دلیلشا...
بازم برقها رفتچند وقت پیش من و سینا خونه ی عمم بود...
از هر دری سخنییک.سلاااااااااااااااام.وای چقدر دلم ...