من رو قلقلک نده
بچه که بودم تصورم از قلقلک دادن یه چیز دیگه بود
دستهایی که روی شکمم به حرکت در می اومدن و یه حسی به من می دادن که در نهایت من رو به خنده وا می داشتن
اما الان که بزرگتر شدم معنی قلقلک خیلی برای عوض شده
خیلی چیزهای مختلفی من رو قلقلک می ده
مثل فلان مهمونی رفتن
حرف زدن با فلانی
کافی شاپ
مغازه های رنگارنگ
همه ی کفشها
لباسهای توی ژورنالم
چکمه های پشت ویترین
اون پسر خیلی خوبه که هر روز سر راهم میبینمش
بوی کباب ترکی سر خیابون
دود
اس ام اس زدن برای یکی که عاشقم بود
دنبال بهانه گشتن برای بیرون رفتن با فلانی
یه دستبند خوشگل که دیروز دیدم
مسافرت
و ..................... یه عالمه چیز دیگه
نمی دونم من عوض شدم یا معنی قلقلک عوض شده