samira

Sunday, December 16, 2007

من رو قلقلک نده
بچه که بودم تصورم از قلقلک دادن یه چیز دیگه بود
دستهایی که روی شکمم به حرکت در می اومدن و یه حسی به من می دادن که در نهایت من رو به خنده وا می داشتن
اما الان که بزرگتر شدم معنی قلقلک خیلی برای عوض شده
خیلی چیزهای مختلفی من رو قلقلک می ده
مثل فلان مهمونی رفتن
حرف زدن با فلانی
کافی شاپ
مغازه های رنگارنگ
همه ی کفشها
لباسهای توی ژورنالم
چکمه های پشت ویترین
اون پسر خیلی خوبه که هر روز سر راهم میبینمش
بوی کباب ترکی سر خیابون
دود
اس ام اس زدن برای یکی که عاشقم بود
دنبال بهانه گشتن برای بیرون رفتن با فلانی
یه دستبند خوشگل که دیروز دیدم
مسافرت
و ..................... یه عالمه چیز دیگه
نمی دونم من عوض شدم یا معنی قلقلک عوض شده