samira

Tuesday, July 03, 2007

گوشه ای از محاوره ی دختر و مادرش
من:هنوز هیچی درس نخوندم
مامانم:خوب برو درس بخون
من:آخه خوابم میاد
مامانم:خوب برو بخواب بعد بلند شو درس بخون
من:آخه نمی خوام بخوابم.خیلی هم خوابم نمیاد.همش احساس می کنم خوابم میاد
مامانم:خوب درس بخون هر وقت خوابت گرفت بخواب
من:نمی خوام درس بخونم
مامانم:پس ظرفهارو بشور
من:دستام خراب میشه
مامانم:وا خوب بادستکش بشور
من:نه حوصله ندارم.میرم همون درسم رو بخونم
..............
تا میشینم پای درسا انقدر محرکهای خارجی برای خودم می تراشم که حواسم از درس پرت شه که خدا می دونه