samira

Wednesday, December 20, 2006

استرس
امروز که رفتم مطب وقتی دفنر وقت بیمارهارو نگاه کردم دیدم که از بیست و یکم آبان رفتم مطب و الان حدود چهل روزه
توی این مدت تمام چیزهایی رو که باید یاد می گرفتم یاد گرفتم.خوشبختانه خیلی زودتر از اون چیزی که خودم و آقای دکتر فکرش رو می کردیم
فقط یه قسمتی هست که با اینکه تا حالا چند بار انجامش دادم وقتی که اسمش میاد و باید باز هم درستش کنم از ترس و استرس می خوام سکته کنم
قالبگیری برای روکش در سه مرحله انجام میشه.اول یه ماده خمیری شکل که میذاریم تو قالب.بهد یه ماده آبی رنگ دیگه و مرحله بعد یه پودر به نام آلژنات که من باید با آب مخلوطش کنم.این خمیر نباید خیلی سفت باشه و نه باید شل باشه چون میره تو حلق مریض.نکته قابل توجه اینه که طول عمر این خمیر هم سی ثانیه است یعنی من باید در عرض سی ثانیه پودر رو با آب مخلوط کنم خمیرش کنم با همون غلظت معین بعد هم بذارمش تو قالب و بدم به دکتر
اسم آلژنات که میاد غصم میگیره
..................
امروز روز خرابکاری من بود.همه حرفهارو که چپ و چوله شنیدم.مثلن دکترگفت کبیت (داروی پانسمان)بده بهش کبریت دادم
می گفت وج بده سه چهار بار ازش پرسیدم چی بدم؟
تازه اومدم اندو باکس رو از تو کشو در بیارم که عصب کشی کنه دستم گیر کرد نصفش ریخت رو زمین
دو بار هم آلژنات درست کردم یه بارش انقدر سفت بود که حالت نمی گرفت یه بارم انقدر شل بود که اگه ازش استفاده کرده بودیم میرفت تو حلق مریض
کلی شرمنده شدم پیش دکی جون