samira

Saturday, December 20, 2008

Tuesday, December 16, 2008

عیدتون مبارک
فردا عید غدیره.عید همه مبارک باشه.عجب ترافیکی بوده امشب من با هرکی صحبت کردم مسیر یک ربعه رو دو ساعت تو راه بوده
راستی امروز اولین برف زمستونی هم اومد و کلی همه رو ذوق زده کرد.خیلی این فصل و سرمای هواش رو دوست دارم
هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی برسه که من توی خونه موندن و سالاد ماکارونی درست کردن برای پدر جان رو به مهمونی رفت ترجیح بدم
ازپنج بعد از ظهره که خونم.این برای من یه جورایی ثبت رکورده ها که یه شب تعطیل نرم جایی و بشینم مثل این دختر خانوم خانه دارا آشپزی کنم
فردا تعطیله و پس فردا هم شرکت تعطیل کرد اما من طبق معمول اسکل شدم و قبول کردم که شیفت برم شرکت
فدای کارم دیگه چه میشه کرد.خوب بریم که سالاد ماکارونی رو دوتایی نوش جان کنیم

Monday, December 15, 2008

من و سر قرار رفتن
نمی دونم چرا ولی من از دیر سر قرار رفتن خیلی بدم میاد.حالا هیچ فرقی نداره این قرار با مامانم باشه یا سیما یا همکارم یا یه آدم غریبه
همیشه حداقل یکربع قبل از ساعت مقرر سر قرار حاضر میشم و می تونم بگم کمتر از ده درصد از آدمهایی که باهاشون قرار میذارم سر وقت میان
هر چقدر هم که منتظر بمونم ممکنه یکم عصبی بشم اما ناراحت نمیشم چون خیالم راحته خودم زود رسیدم
نمی گم تا حالا هم دیر نکردما .نه.اما تعدادشون خیلی کم بوده
دیروز وقتی یک ساعت تمام منتظر مامان جان وسط گاندی وایساده بودم این رو متوجه شدم
از سرما داشتم می مردم اما چاره چی بود؟من نیم ساعت زود رسیدم و مامانم نیم ساعت دیر.برعکسه من مامانمه.خونسرد.عین خیالشم نیست و همیشه دیر می کنه
خیلی خوبه کسی رو منتظر نذاریم نه؟

Monday, December 01, 2008

عجب هواييه.عاشق اين بارونيم كه داره مياد
اما از يه طرف هم مي ترسم كه پرواز امروزمون كنسل بشه
دوست ندارم برنامه ي سفرم بهم بخوره و مجبور شم فردا يه جاي اينكه توي كيش قدم بزنم پاشم بيام شركت
خدايا كنسل نشه ها
عجب ناهاري خوردم اين دوروزه
انگار نصف ساندويچ رو گذاشتن رو پلك راستم نصفشو رو پلك چپم بس كه خوابم گرفته